۱۳۹۲ آذر ۱۸, دوشنبه

مرواریدهای دل-هشدارها-بخش نخست




   بسم الله الرّحمن الرّحیم


نام کتاب : مرواریدهای دل -هشدارها
اثر : حضرت عبدالقادر گیلانی
مترجم به ترکی : جلال ییلدرم
محل چاپ و تاریخ: استانبول 2007
ناشر :bahar yayinlari

مترجم فارسی : ح.ک.مقدّم




وعظ اوّل

برادر و خواهر جوانم ،اوّل مشغول نفس خود شو، به آن نصیحت
کن، بعد به دیگران ...،مشغول رفع ناهنجاری های نفس خود شو ،آن را رها نکن و مشغول دیگران مشو.دقت کن که از باقی عمرت برای اصلاح نمودن خویش فقط  چند روزی باقی مانده ،بله،فقط چند روز...باید بدانی که اگر نتوانی عالَم درون خود را درک نمائی نمی توانی دیگران را نجات دهی...
با این حالت چطور می توانی خود را رها کرده و مشغول دیگران شوی؟ زیرا تنها کسانی میتوانند به انسانها راه نشان داده وآنان را
رهبری نمایند که چشم قلبشان باز باشد،و مردم را تنها کسانی میتوانند از دریای گناه نجات دهند که خود شناگر باشند.
 و به تعبیر دیگر ،انسانها را تنها اشخاصی می توانند به کسانی تبدیل کنند که خداوند را می شناسند، که خودشان خداوند را شناخته باشند.
 بدبختانی که خداوند را نمی شناسند چگونه توانند با این کار متعالی راهنمائی کنند دیگران را.
عقلت را خوب بکار انداز ،تو حقّ صحبت در مُلکی که صاحبش خداوند در آن تصرّف نموده را نداری.
.زیرا همه چیز از آن اوست و تو تنها پس از اینکه با درک تصرّف کامل او ،و با کمال علاقه ،تنها و تنها با عمل نمودن برای اوست که می توانی عملی انجام دهی نه برای کس دیگر...
واین نیز با قلب و دل انجام پذیرفتنی است نه با لق لقۀ زبان...
فراموش نکن ،اگر توحید در درب خانه، شرک در داخل خانه باشد این عین نفاق است.اگر معنای واقعی این را متوجّه نشدی وای بر تو.
زبانت کلمات شکر و تقوی را تکرار میکند امّا قلبت فسق و فجور را.
زبانت شکر می گوید ولی قلبت از آن رو بر می گرداند.
جناب الله در یک حدیث قدوسی به این اشاره می فرمایند :
"يابن ادم خَيرى اِلَيكَ نازِلٌ وَ شَرُّکَ اِلَیَّ صاعِدٌ"
"ای فرزند آدم ، خیر و برکت من به سوی تو نازل می شود. امّا شرّ
توست که به طرف من صعود می کند."

ای وای بر تو ،باز هم  ای وای بر تو،بندگی خدا را ادعا می کنی،در حالیکه از دیگری اطاعت می کنی .در حقیقت اگر بندۀ او می بودی فقط برای او دشمنی میکردی و فقط برای اودوستی میکردی...کجاست؟ دوستی و دشمنی تو با نفس تو ،با امور دنیوی تو و در نهایت با منافع تو در ارتباط است.تو بیا ودیگر رها کن این گونه شرک را.
خداوند عزیز و جلیل را دریاب ..زیرا خالق همه اشیاء و همه چیز اوست. اگر عکس این را بیندیشی جزو عاقلان به حساب نخواهی آمد.
در خزانه خدا چه چیزهائی که هست...همه چیز در آنجا موجود است.
در آیۀ 21 سورۀ حجر با اشاره به این می فرماید :
" وَاِن مِن شئً اِلّا عِندَنا خَزائِنُهُ وَما نُنَزِّلُهُ اِلّا بِقَدَرٍ مَعلوم"
"خزانه های همه چیز نزد ماست ،چیزی وجود ندارد مگر اینکه خزانه های آن نزد ماست.امّا آنرا تنها به مقداری معلوم نازل می کنیم."

ای خواهر و برادر جوانم،تنها زمانی که بتوانی رشته اسباب (علتها
و وسائل) را از هم بِدَری ، میتوانی به مسبّب برسی، زمانی که بتوانی عادات خود را از هم بدرّی، خواهی دید که عادات برایت قابل
کنترل خواهد بود .اگرشخص ،به خدا از صمیم قلب خدمت کند ،خدمت خواهد شد. اگربه خدا  اطاعت کند،اطاعت کرده خواهدشد.اگربه خداوندخوبی نماید، خوبی نموده خواهد شد.به کسی که تلاش برای تقرّب مینماید ، تقرّب خواهد شد،
کسی که تواضع میکند بالا برده خواهد شد.کسی که ادب و تربیت خویش را زیبا مینماید تقرّب خواهد دید...بله ادبِ زیبا تو را به حق نزدیک مینماید، اخلاق نازیبا تو را از او دور مینماید.
ادب و اخلاق  زیبا، طاعت و عبادتی در برابر خداوند است.
در حالی که ادب زشت نوعی عصیان و گستاخی در مقابل اوست.
ای راهرو راه حق! قبل از رسیدن آخرت ، در این دنیا در محاسبه
نفس خویش عجله کن...
غیر از این برای بنده مؤمن در سائر احوال سه چیز لازم است :
یک-  گردن نهادن به اوامر الهی بدون قید و شرط.
دو-  گریختن از هر چه که او منع کرده است.
سه-  راضی بودن به تقدیر.

بله، رفتار و زندگی یک مؤمن حالی از این سه وجه میباشد.در این صورت بر او لازم است که این را به نفس خود بفهماند و در سائر احوال خود نیز به نفس و تمامی اعضای خوداین را بفهماند.  
ای خواهر و برادر جوانم ،زمانی که ایمانت رو به ضعف گذاشت ،با نفست ومردابهائی که آن را در خود فرو برده به شکل جدّی مشغول شو.
و در هنگام حرکت در این راه ،دیگر تو را زن و فرزند و همسایه ،فامیل،شهرت و اقلیمت به خود مشغول نسازند، زیرا عالم درونت در
حال گذراندن زلزله های سختی است، نفس و شهوت بر ایمان و عرفان غالب آمده است.
اوّل لازم است این را اصلاح کنی.
وقتی ایمانت به سلامت رسید دیگر به طرف زن و فرزندانت،بستگان و متعلقات وجامعه ای که به آن تعلّق داشته ای برو.اما تا  زره تقوی را برتن ننموده ای و بر روی قلبت محافظ ایمان را نگذاشته ای ، تا در دست ،شمشیر توحید و در تیردانت ،تیرهای دعای مقبول نداری مطلقاً در مقابل اینان قرار مگیر.بله در چنین وضعیتی که توضیح دادم، بر اسب توفیق سوار شو.ورود به جنگ ،راههای مبارزه ،ضربه زدن ، تیر نشاندن و محافظت در برابر تیرهای دشمن را بخوبی یاد بگیر...سپس وارد مرحله حمله به دشمنان حق شو ...و در آن زمان است که یاری الهی از شش جهت برایت می آید. زمانی که مظهر این لطف الهی شدی میتوانی مردم را از دست شیطان نجات بدهی و بِدَرِ خانۀ حضرت حق که عزیز و جلیل است ببری.در این وضعیت به آنان اعمال اهل بهشت را امر نموده و ایشان را از اعمال اهل جهنم منع می نمائی. زیرا تو دیگر میدانی که بهشت و جهنم چیست و اهل این دو  را هم می توانی ادراک کنی ... هر که به این مقام نائل شد ،پرده های کثیف از روی چشم قلبش بر می خیزد. از هر کدام از شش جهت نگاه کند،حجابهای موجود در آن جهت را گسسته و از آن عبور میکند. زمانی که سربلند نماید، قلبش قادر به دیدن عرش و آسمانها می شود، وزمانی که سر را به طرف زمین خم نماید ،طبقات زمین وجنهایی که در آنجا مسکن نموده اند را میتواند مشاهده نماید.تنها عامل آنچه که شمردم ،ایمان حقیقی ومعرفت نسبت به حق و در عین حال دانستن حکمت این دو است.وقتی تو به این مقام رسیدی ،خلق را در ِ خانۀ حق برسان...قبل از این بسیار با دقت باش از تو چیزی صادر نشود(گناه یا عصیان) ...زیرا تا زمانی که قبل از رسیدن به درِ خانۀ حق ،خلق را به آنجا دعوت کنی این تنها وبالی برای تو خواهد بود. حمل سنگینی این وبال آنقدر دشوار است که
هر قدر که تلاش برای مقاومت و ایستادن کنی باز هم فرو می ریزی و هر قدر بدنبال رفعت مقام تلاش کنی باز پیوسته بازنده خواهی بود...
در این صورت در میان صالحان خبری از تو نخواهد بود...
تو تنها عبارت از لق لقۀ زبان توخالی هستی، زبانی بدون قلب هستی
ظاهری بدون باطنی ،جَلوَتی بدون خلوتی، جَلوَتی بی صولتی ، شمشیرت چوبی ،تیرت چوب کبریت است .ترسانی،جسارتی نداری، ساده ترین تیر تو را نابود می کند و قیامتت را می تواند بر پاکند.
دقت کن ،بین ما دشمنی وجود ندارد و تو را در راه خدا به جهت نادرستی نمی کشانم.من با سخنان مشایخ ،با هوای خشن غربت وفقر تربیت شده ام. از این رو در صورتی که حرفی از طرف من بسوی تو ظاهر شد ،تو آن را از طرف خدا بدان و با کمال احترام بپذیر...زیرا
آن که مرا به سخن وامی دارد اوست.دائما از حق پیروی کنید، به بدعتها نگروید...اطاعت کنید ، عناد نکنید، ... خدا را واحد بدانید ، مبتلا به
شرک نشوید ... حق را تصدیق کنید ،شکایت کننده نباشید ...صبر کنید،
ناله و بی صبری نکنید... ثابت قدم باشید ، بیزاری نشان ندهید.. بخواهید،خجالت نکشید.. نظاره کنید...به نا امیدی نیفتید، برادرهم باشید،با هم دشمنی نکنید ...بر اساس  طاعت حق جمع شوید،
متفرق نشوید و از هم جدا نشوید...همدیگر را دوست بدارید، به یکدیگر بغض نکنید ..خود را از گناهان تمیز کنید ..به باتلاق گناه و عصیان نیفتید و خود را کثیف نکنید.. با بندگی راست و درست به پروردگارتان، 
خود را بیابید، از دَرِخانه والای او جدا نشوید، به سوی او رو آورید..به او پشت نکنید ...توبه کنید..خود را بیچاره نکنید.
شب و روز بدون وقفه، کوتاهی های خود  را بر زبان آورید ،به خالقتان آنها را عرض کنید. به این صورت انجام دادن را هیچگاه احمال نکنید.امید است که رحمت نموده خواهید شد و به سعادت نائل می شوید.
وبصورت ابدی در این حال باقی مانده به زیباترین مرکب ها سوار شده با حوری ها و انواع عطرهای زیبا ،و با نغمه های دل انگیز مست و حیران می شوید.در نتیجه با پیامبران،صدّیقان ،شهدا وصالحین به مقامات عالی ومتعالی می رسید.
ای مؤمنان که بدنبال سعادت ابدی هستید از آنان نباشید که از وعظ های من پند نمی گیرند واز کسانی نباشید که به شنیده های خود عمل نمی کنند.سعی کنید همراه کسانی باشید  که چشمانشان و گوشهایشان باز و قلبهاشان بیدار باشد.
فراموش نکنید که از دست رفتن دینتان از چهار چیز است :
یک - عمل به دانسته هایتان نمی کنید.
دو- به آنچه نمی دانید عمل می کنید.
سه- تلاش برای یادگرفتن آنچه نمی دانید نمی کنید.
چهار- خلق را هم از یاد گرفتن آنچه که شما نمی دانید مانع می شوید.  

    



وعظ دوّم

رضا به قدر
ای خواهر و برادر سالک راه حق !زمانی که سر بر بالش صبر گذاشتی،شمشیر رضا را بستی و با اعتقاد تمام به انتظار لحظات سرور و خوشحالی ماندی ،آن زمان بی هیچ تردیدی با اعتقاد یک عابد در زیر سایه سارِ تقدیر آرام گیر...
اگر به چنین مرتبه ای برسی ،الله تعالی ،صاحب همه تقدیرات و آنکه در تقدیراتش مطلقاً خطا وجود ندارد، بر روی تو از عقل و کرم و لطف و منّت خویش آنچه که نتوانی تمنّایش رانمائی و تمنّا ننموده ها را نازل می فرماید.ای خواهر و برادرم که نامزد سعادت ابدی هستی ،زمانی که مریضی بر تو عارض شد و برای مهمانی به سوی تو آمد،آن را با تشریفات خاصِ صبر استقبال نما.تا زمانی که راه علاج آن یافت شود، آرام باش و پر امید.زمانی هم که شفا یافتی آن را با دست شکر استقبال نما و لحظه ای از خاطرت خارج مکن که شفا دهنده اصلی الله تعالی است.
زمانی که به این سطح نائل شوی،ملحق به نظمی در زندگی خواهی شد.
بله ،برادرم در مواردی که حق تعالی تقدیر نموده اند فقط تسلیم او باش ...سپس به همراه او بلند شو و براه بیفت(حرکاتت در حدّی باشد که موجب رضای او گردد) هر چیز محتاج به یک پِی و اساس و سپس به برپائی، احتیاج دارد...این حکمت را درک کن و هر زمان،شب و روز آن را ادامه بده.
ای فقیر، تو را صدا می زنم(منظورم با توست)ثروتی که منجر به غرور و فراموشی حق گردد را طلب مکن، بعدا می تواند سبب هلاک تو گردد.
تو هم ای برادر مریضم ،یک عافیت خشک و خالی نخواه،فراموش مکن که بخشنده واقعیِ عافیت و سلامتی الله است،اگرفراموش کنی هلاک خواهی شد...(سلامتی که محروم از معنویت باشد مرکبی برای نفس و شهوت است،آرزوی بدست آوردن چنین مرکبی را ننما.)
عقلت را خوب بکار ببند،میوه های ایمان را آنچنانکه باید محافظت نما که لایق مدح گردد..
از خزانۀ رزق به آنچه که بدست انعام حق به تو بخشیده می شود قناعت نما.
با درک اینکه از کجا آمده ، بیش از آن را مخواه،چونکه آنچه را که جناب حق از سر نیازها و طلب های خالی از شعورِ تو به تو خواهد داد می تواند باعث غصّه و اندوه تو گردد.
بله من این را به دفعات تجربه نمودم ..مگر آنکه به عبد اجازه داده شود که با قلبش نیاز نماید،یعنی در این خصوص به او اشارتی معنوی رسیده باشد..وقتی چنین اشارت و امری واقع گردید ،دیگر عبد در آنچه که نیاز نماید لایق تبریک و متبرّک شده وغصّه ها از او زائل گردد.اما اکثر نیازهای تو عفو و عافیت باشد.بله به این قناعت کن...این تو را کافیست.
در برابر الله تخیّر مکن(یعنی انتخاب کسی که در میان یکی از دو انتخاب آزاد و رها باشد)و  با تخیّر در برابر الله ،عرض اندام مکن. در برابر الله زور گوئی در پیش مگیر که بعد او تو را هلاک خواهد کرد.
وهم در مقابل الله و مخلوقات او ،با جوانیت،قدرتت،دارائیت و زور را بکار مبر،زیرا که آنکه تو را با قدرت نگاه داشته و از این رو به آن رو می نماید اوست.
فراموش مکن که در برابراین عمل تو ،واکنش او بسیار دردناک و با شدّت خواهد بود...زنهار ،زنهار بر سر متاع دنیا، بر سر آنچه باعث شادی می شود با دیگران ستیزه مکن، چونکه اینگونه چیزها،زمانی بتو تسلیم می گردند و زمانی از دست می روند ، در آن زمان است که از اندوه ناشی از دست دادن نعمت هلاک می شوی،از مرتبه ای که بدان نائل شده ای سقوط نموده در وضعیتی رذالت بار ،رسوا می شوی...
آن قسمت و روزی که توسّط جناب حق برای تو تعیین شده چگونه با ستیزه و دعوا و فغان و غوغای تو می تواند تغییر کند؟ امکانی برای این نیست.در خصوص رزق نیز علم و تقدیر جناب حق از ازل تعیین شده است،   حال که چنین است،اگر تو در خصوص خود یا دیگری در مورد علم الله جلّ جلاله که بر هر چیز سبقت دارد ،مجادله کنی از نظر رحمت او فرو خواهی افتاد و پست و پست تر خواهی شد.در آن زمان دانش تو هیچ سودی برایت نخواهد داشت زیرا در مورد آنچه که در آغاز بوده نیز سودمند نبوده.با اشارت به این  الله تعالی میفرمایند که :
وَ وُجُوهٌ یَومَئِذٍ باسِرَة * تَظُنُّ اَن یَفعَلَ بِها فاقِرَة -سوره قیامت-24
(صورتهائی هست که در آن روز ذلیل و حقیر هستند.خواهند دریافت که بر سرشان چیزی خواهد آمد که استخوانهای کمرشان را خواهد شکست.)

زمانی که علمت نفعی به حال تو نمی رساند ،بلافاصله بر درگاه الله توبه کن.. قایق قلبت به جائی برسد که در آب چشمانت غوطه خورد تا بخشیده شود...
عاقل کسی است که بدون ستیز و مجادله راه حفاظت از خود را بیابد.آن کسی است که به سهمی که خدای تعالی برای او تعیین نموده راضی شده و به سهم دیگری دست درازی ننماید.
با صبر در انتظار برداشته شدن بلائی که بر تو نازل شده باش.
زنهار نا امید نشو...بعد از هر سختی گشایش هست.
الله نیز هر روز در شأنی است.از قومی به قوم دیگر می رود، شأن های متفاوت جلوه می نماید.در این گذرها با او همراه شو.صبر را از دست مده ،به تقدیر راضی باش ...چونکه نمی دانی، به یکباره می بینی که الله بعد از این وضعیتی کاملا جدید پدیدار می سازد.
اگر صبر کنی بلا را از تو برداشته،سبک کرده وبرای تو چیزی پیش می آورد که دوست داری .
اما اگر در برابر بلائی که بر تو نازل شده عجز و لابه کنی ،از حق روبرگردانی ،بلا رفته رفته بر روی تو سنگین تر شده و از این رو نیز مجازاتت بیشتر خواهد شد.
دلیل روی برگرداندنتان از الله چیست ؟ دلیل ستیزه و مجادله با حضرتش ،رامِ یک سری از خواسته های غیر مشروع نفس شدن و تابع نفس شدن، و یا در پی منافع شخصی تان افتادن، دنیا را دوست داشتن وبیش ازحد حریص شدن است برای جمع کردن چیزهای دنیوی.
ای خواهر وبرادر جوانم، رها کن آرزو کردن آنچه را که برایت شده و یا هنوز نشده..زیرا آرزو کردن آنچه که برایت تعیین نشده نتیجه ای جز خستگی برایت نخواهد داشت.
آرزو نمودن آنچه که تقسیم نشده نیز چیزی جز غضب و رسوائی نیست.از این روست که جناب پیامبر(ص) می فرمایند :
" مِن جُملَةِ عُقُوبات الله تَعالی لِعَبدِه طَلَبُ ما لَم یُقسَم لَهُ"
"یکی از مُجازات هائی که خداوند به بنده اش می دهد، آرزو کردن بنده است چیزی را که برای او تقسیم نشده است."
ای خواهر و برادرم که آرزو می کنی حقیقت را دریابی از خالق به مخلوق شکایت مبر،شکایتت را به درگاه مولایت ببر که قادر به هر چیزی است، نه به دیگری...
یکی از خزائن حقیقی بی پایان خوبی و زیبائی، پنهان نمودن سرّ ،مصیبات، مریضی و صدقه است.
خیلی دقت کن وقتی با دست راستت صدقه می دهی ،دست چپت از آن خبردار نشود.
روزی در حین خوابم مردی سالمند از من پرسید:
-کدام عمل است که انسان را به خداوند نزدیک می نماید؟ جواب دادم:
-  "این را شروعی و نهایتی است ، شروعش با عفت بودن و از حرامها و شبهات اجتناب کردن ،نهایتش نیز رضا ،تسلیم و توکّل است."
  




وعظ سوّم

ولایت

بندگانِ ولیِ الله (دوستان خدا) نسبت به دیگر انسانها کور و کر هستند،از زمانی که قرب به الله در قلوب ایشان پیدا شود دیگر سخنان دیگران را نمی شنوند.تقرّب ایشان را مست و حیران می نماید،هیبت الهی ایشان را از خود بیخود می نماید.محبّت ایشان را به حضور محبوبشان می بندد.دیگر ایشان جائی میان تجلّی صفات جلال و جمال هستند،نه به راست نه به چپ متمایل نمی شوند.ایشان را آینده ای هست که انسانها ،جنها،ملک ها (فرشته ها)و دیگر مخلوقات به ایشان خدمت می کنند، علم و حکمت واسطه ایشان است .فضیلت غذای ایشان است.اُنسیّت تشنگی ایشان را بر طرف می نماید.از فضل و کرم الله می خورند، از شراب دوستی می نوشند.سخنان خلق ایشان را مشغول نمی نماید .بله ایشان در یک وادی و خلق در یک وادی دیگر هستند.اوامر الله را به خلق امر می نمایند.به وکالت از سوی پیامبران ،خلق را از آنچه الله منع نموده ،امر می نمایند.در حقیقت وارث پیامبران اینها هستند. تنها مشغولیت ایشان ،خلق را به سوی حق برگرداندن است. اشیاء را در جائی قرار می دهند که لیاقتشان را دارند .با حکمت حرکت می نمایند، آنچه را که در شأن ارباب فضیلت میباشد را می دهند.حقّ هیچکس را سلب نمی نمایند، برای نفس خود چیزی اختصاص نمی دهند.تنها برای الله عشق می ورزند.تنها بخاطر الله غضب می نمایند.بله همه چیزشان برای الله است، نه برای دیگری ...
این وصایف برتر که بر شمردیم ،در هر کس که تمام گردد،صحبت الهی برای وی کامل شده است ، و درهای نجات و فلاح برای وی باز می شوند. دیگر همه مخلوقات از جمله انسانها ،جنها،فرشته ها ،زمین ها ،آسمانها او را دوست خواهند داشت.
حالا روی صحبتم با توست ای منافق،ای آنکه بندگیت برای خلق و وسائل است.و ای آنکه حق را فراموش کرده ای  ای بدبخت، در همان حال که بدیهای درونت را هنوز به همراه داری ،تلاش می کنی خود را بجای اولیاء جا بزنی .. این تلاش بیهوده است..زیرا تو نه کرامتی داری نه صاحب شرافتی هستی .اوّل تمام وکمال تسلیم حق شو ،بعد توبه کن،سپس در این خصوص صاحب دانش شو و رو به اعمال با اخلاص گذار ،و گرنه هدایت نخواهی یافت...
جناب الله ،پیامبرانش را با کلام خویش ،و بندگان ولیّ خود را با احادیث خود تربیت می نماید.مراد از حدیث الهامی است که به قلوب اولیاء نازل می شود زیرا اولیاء وارثین پیامبران هستند،خلفاء و خدمتگزاران پیامبران هستند.
اولیای الله در حضور حضرتش در مقام ادب هستند، تا اجازۀ صریح از حق نباشد،حرکت نمی نمایند، حتی قدمی بر نمی دارند.تا زمانی که به قلوبشان اجازۀ صریح الهام نشود از غذاهای مباح نیز نمی خورند، نمی پوشند،نکاح انجام نمی دهند و تصرّف در هیچ سببی انجام نمی دهند.آنان با حق همراه هستند.ایشان قائم هستند به تنها کسی که قلبها و چشمها را حرکت می دهد. تا در این دنیا با قلوبشان و در آن دنیا با جسمشان به ربّشان متّصل نشوند، آرام نگیرند.یعنی قلوبشان راحت نمی گیرد تا زمانی که به وصال الله نرسند.
ای خواهر و برادر جوانم
تمام عمرت از دو قدم تشکیل شده ، یک قدمت در دنیا ،دیگری در آخرت است.تو قدمت را بردار،تکمیل و به پایان بردن آن از آن الله است .بله شروع کردن از تو ،به پایان رساندن از الله است .
اگر حال و اوضاعت ،حرف و رفتارت را بر اساس حکم های ظاهری بنا نهی هیچکدام از افراد خلق قدرت به هم ریختن آن را نخواهد داشت.و تا زمانی که چنین انجام ندهی اوضاعت با ثبات نخواهد شد و به هیچ مقامی نیز واصل نخواهی شد.در چنین وضعیت پریشانت،قلب صدّیقین نسبت به تو خشمگین شده و آرزو می کنند تو را نبینند.
ای آنانکه در باتلاق جهالت مانده اید ،به شما می گویم :
با ادب و تربیت وارد مجالس علما شوید ،با کمال ادب در آن مجالس بنشینید و در حالی که چنین می نمائید، به ایشان اعتراض ننمائید. مرتّب در پی کسب فیض از ایشان ،نصیب بردن از علوّشان و نائل شدن به برکاتشان باشید...در مجالس عرفا نیز از نشستن با ادب و سکوت نمودن همراه با نزاکت کوتاهی ننمائید .باآرزوی بدست آوردن حال زاهدین در کنار ایشان بنشینید ،زیرا شخص عارف از یک ساعت قبل خود ،بیشتر به قرب الله نائل می گردد.هر آن در برابر ربّش احترام و خشوعش را تازه می نماید. در درب خانه حق ، هر لحظه با ادراک محویّت ،رفتاری ذلیل و حقیردر پیش می گیرد.دیگر او به چنان مرتبه ای صعود خواهد کرد که کسی که در آن مرتبه حضور دارد با ادب و احترام می ترسد.اما از آنچه پنهان است نمی ترسد، افزایش ترس متناسب است با نسبت تقرّبش به حق .به همان نسبتی نیز که مشاهده میکند ،حزن و غمش افزوده می شود.
الله نفس آن شخص را که می داند،طبیعتش و آرزوهای نفسانیش را بزبان می آورد ،امّا در مورد قلب ،سرّ ، حال و زبان مقام و جایگاه ،او برای اظهار نمودن نعماتی که به آن نائل شده است سخن می گوید.در اینجاست که اولیاء برای استفاده از اینها سکوت کرده و می نشینند، و شرابهائی راکه از حوض های قلبشان فوّاره می زند، می نوشند.
در آن صورت ،کسی که نشست و برخاست و صحبت با عارفان را زیاد انجام دهد به نفس خویش آگاه شده و در این حال و هوای دانش ، گردن در برابر ربّش خم کرده ، کوچک می شود.
" آنکه خود را شناخت ، ربّش را نیز می شناسد."
زیرا نفس پرده های کثیف میان بنده و ربّش می باشد.آنکه نفسش را شناخت ،آن پرده را به کناری زده ،در برابر الله عزیز و جلیل و مخلوقات او متواضع و با احترام خواهد بود.
بدان که، به کسی که نفسش به او شناسانده شده ،هم خیرات دنیا و هم خیرات آخرت تقدیر شده است.دیگر ظاهر این شخص با شکر و باطن او با حمد ربّش مشغول  است.عالَم ظاهرش پراکنده ، و عالَم باطنش جمع و مرتب است . او در شادی پنهان ساختن این حال خود است.غمش در ظاهر است.
امّا حال عارف در این خصوص مقداری بر عکس حال مؤمن است.حزن او در قلبش است ،شادیش در صورتش . او دیگر مانند برده ای بر دَرِ خانه ایستاده است. نمی داند از او چه خواسته خواهد شد، آیا مورد قبول واقع خواهد شد؟ آیا رد خواهد شد؟
آیا در باز خواهد شد؟ و یا بسته خواهد ماند ، اینها را ادراک نمی نماید.
چنین است که آنکه نفسش را شناخت ، در تمام احوالاتش بر عکس مؤمن است.مؤمن صاحب حال است ، و حال او مرتّب در تغییر است.دچار تغییر می شود. عارفی که نفسش را شناخت ،صاحب مقام است.و مقام در اصل خود ثابت است .تغییر نمی پذیرد.مؤمن با تغییر حالش از زوال ایمانش می ترسد .از اینروست که حزنش مدام در قلبش و شادیش در صورتش است.او با حزنش در حال سیر و گردش است.حرف زدنش باعث ایجاد تبسّم بر روی تو می شود اما قلبش از حزن در حال تکّه تکّه شدن است. در حالی که عارفی که نفسش را شناخته ،حزنش در صورتش است.زیرا او برای آگاه نمودن خلق از انجام اعمال ناشایست به چهره ای بیم دهنده در برابر خلق حاضر می شود.به خلق امر به خوبی می نماید ،ایشان را از بدی ها منع می نماید.وتمامی اینها را وکالتاً از سوی رسول الله(ص) انجام می دهد.
اولیاء بر اساس آنچه می شنوند عمل می نمایند .این عمل آنان را به الله عزیز و جلیل نزدیکتر می نماید. زیرا  ایشان پندها را بدون واسطه و از راهی الهی توسط قلبشان می شنوند. و این میسّر نیست مگر در حالی که از خلق بدور و به خالق نزدیک و در حضور او با حالتی بیدار بودن . بله ، اگر قلبت با این روش صحّت یافت ، تو دیگرتا ابد از خلق بدور یعنی غائب از ایشان و در برابر ایشان خواب خواهی بود .امّا در برابر حق بیدار خواهی بود.زمانی که خلق در خلوت هستند تو در جَلوت خواهی بود.راههای گستردۀ حق و حکمتهای حضرتش به صورتی
پنهان به سوی تو می آیند.سرّ الهی به سوی قلب مایل می شود.قلب هم به نفس مطمئنّه مایل می شود.نفس هم به سوی زبان متمایل می گردد.آنکه می خواهد با خلق سخن بگوید با این صفات سخن بگوید...اگر چنین صفاتی را به همراه ندارد سخن نگوید...

ای برادر و خواهر جوانم
حضرت محمّد(ص) در حالی که مقام پیامبری به او داده شده بود، سالها آن را از خلق پنهان داشت.زمانی که به او امر شد:
" ای پیامبر، وحی را که از جانب ربّت به تو نازل شده را ابلاغ کن" از آن لحظه آغاز به تبلیغ فرمود .اما تو در همان لحظه ای که چیزی دیدی بلافاصله آن را آشکارا بیان می کنی...به شکلی نمی توانی آن را مخفی نگاه داری... با تصوّر اینکه بقچه ای که در مقابلت به زمین افتاده از خانه خودت آمده،بلافاصله آن را باز می کنی و فریاد می زنی بیائید از من لباس بخرید. بدون اینکه بپرسی این بقچه از کجا آمده؟ شاید آن بقچه امانتی متعلّق به همسایه ات بوده باشد.
فراموش مکن که چهار چیز برای اصلاح قلب اساسی هستند :
یک - دقت به لقمه ای که می خوری
دو- جدا کردن زمان برای عبادت.
سه - محافظت از کرامت(آن را مخفی نگه داشتن و به اطراف پخش نکردن)
چهار- ترک کردن هر آنچه انسان را از خدا باز می دارد.

اما در مورد دقت به لقمه ای که می خوری : در این خصوص در تو نسبت به آن هیچ خبری و هیچ صدائی نیست... فراموش نکن که انجام این خصوص ، تنها با دوری نمودن از خوراکیهای شفا بخشِ
حرام و یا شبهه دار، با یادآوری اینکه در حضور حق هستی و به همراه اینها برای حفاظت از دینت با عزمی جدّی و با میل و خواسته است ، قابل انجام شدن است.
آنکه مؤمن است، در مورد آنچه می خورد و می آشامد حسّاس است، بسیار با دقّت است. گوشش را به کتاب خدا و سنّت رسول الله(ص) می سپرد.تا آنجا که در این راه تقرّب حاصل کند به مولای خویش . پس از آن نیز امر او را ابلاغ می کند،آنچه را او
منع فرموده منع می کند.آنچه را او یاد داده ، یاد می دهد. و با یاری او یاری می رساند.قبل از مرگتان ،عهدتان با الله را تجدید کنید.زمانی که گرد و غبار قیامت برخاست (و یا مرگ)، این پندها را به وضوحِ بیشتر خواهید دید.
ای تنبل ها ، ای نادان ها، ای غافل ها با شما هستم ،مدّتی بعد آن خبر را بهتر درخواهیدیافت.یعنی وقتی خبر مرگ به شما رسید ،آنرا قطعاً دریافته و یاد خواهید گرفت.




وعظ چهارم
آداب خلوت

ای خواهروبرادر جوانم!تومحتاج خلوتی هستی که در آن با دوری ازگناهان ولغزشها،حرامها وشبهات،تورا یادآور رحمت حق گردد.
بله، درطول مدتی که درخلوت هستی دراین خصوص هم محتاج وهم مضطرمحسوب میگردی.داروئی که علاج این بیچارگی واحتیاج توباشدرانیزبا صبروثبات میتوانی بدست آوری.
از این به بعد،محتاج مبارزه بانفس،باعادات ناپسند وشیطان هستی،
پریشانی و ویرانی اکثر انسانها ناشی ازلغزشهاست.ویرانی اکثرانسانها ناشی ازلغزشهاست.
ویرانی زاهدها ازشهوتشان است،ویرانی اَبدال از قسمی از افکارشان درخلوت وزوائد آن است.
ویرانی صدّیقان درلحظاتی است که در آنها ،ایشان مشغول تلاش برای محافظت از قلبشان میباشند.زیرا که ایشان درآن لحظات کناردرگاه سرای جناب مَلِک درحال خواب هستند.
امّا اولیاء درمقام دعوت هستند.خلق را دعوت به معرفت حق مینمایند وبی وقفه قلبها را ندا درمیدهند که:
"ای قلبها...ای روحها...ای انسانها...ای جنها...ای آنانکه درپی صاحب حقیقی مُلک هستید،به پاخیزید ودربرابر درگاهِ خانه صاحبِ حقیقی حاضرشوید.
باقدوم قلبهایتان ،باقدوم تقوایتان وبا توحید،معرفت ،عفّت، وبا زهدِ آخرت بسوی درگاه خانه او روکنید وتلاش نمائید."
چنین است مشغولیّت اولیاء ،عزم وغیرت ایشان،روشن نمودن خلق واصلاح ایشان .و اما اگر از همّتشان بخواهید بدانید،همّتشان آسمانها،زمین و عرش را دربرمیگیرد.
معنای خلوت:
خلوت ، جدائی قلبی از تمامی اشیاء ومنزّه شدن است،چنانکه عاملِ آن،درحالیکه درعالم درون خوداز اشیاء مجزّا شدهوخود را ازآنها پاک کرده ،بدونِ دنیا،بدونِ آخرت، وجدا شده ازهرچیز بجزحق، تجرّد حاصل نموده باشد.
وچنین است,راه تزکیه ای که تمامی پیامبران پیشین و رسولان، اولیاء وصالحان درپیش گرفته اند.
باگوش جان،گوش بده،ازنظرمن،امربه خوبیها ومنع ازناپاکیها وزشتی ها ،خیلی بهتراست از عبادت عابدان.
اگرادب وتربیت خودرا به زیبائی نیارائی، متابعت تو ازحق تنها عبارت ازحرف خواهد بود؛دراین صورت نیزاز خانۀ ادب درحالتی ذلیل وحقیر رانده خواهی شد...اما اگرادب وتربیت خودرا اصلاح کنی ،صاحب ادبی زیبا شوی،با حق از درِموافقت درآئی،تورادرخانۀ
ادب وتربیت خواهند نشاند وتودر آنجا عزّت و اکرام خواهی دید.
کسی که الله را دوست داشته ومحترم بدارد،درنزد حضرتش میهمان محسوب میگردد.میهمان درنظر صاحبان خانه،ازنظر خوردن و آشامیدن، پوشش و سائر خصوص به حال خود واگذارده نیست.بالعکس مجبور است که به صاحبان خانه در هرخصوص حتی اگربرخلاف خواسته هایش باشد صبرنموده ،رضایت نشان دهد.
هیچ تردیدی نیست که از قلبِ آن شخصی که الله را بشناسد،محبتِ دنیا وآخرت ومحبّت هرچیزی غیراز خدا محو و زائل میگردد.
دراینصورت ،آنچه که تو را بایسته است،این است که سخنت برای رضای خدا باشد؛درغیراینصورت بی زبان بمانی بهتراست.
سرمایۀ عمرت میبایست درعبادت به الله عزیزوجلیل سپری شود.
درغیراینصورت مرگ برایت خیر بیشتری خواهد داشت.
ازمیان خلق خارج شو تاکه الله را دریابی.معرفت درجات بسیار متفاوتی دارد که درپی یکدیگرآیند.وابستگی قلبی به خلق و معرفتِ الله متضاد یکدیگر هستند، باهم جمع نمیشوند.
بله هرآنچه در این مقیاس باشد،همیشه با هم درتضاد هستند،آنها را درکنارهم داشتن وجمع کردن را آرزو مکن...
قلب خود را که خانۀ الله عزیزوجلیل است رابا غیراو مشغول مکن.مشغولیت قلبت تنها حق باشد.غیراز او را دعوت به آن خانه مکن...همانطورکه به خانه ای که درآن بُت،مجسّمه،نقشِ صورت باشد فرشتگان وارد نمیشوند،اگر درقلب تونیزیک سری صورت وبت موجود باشد چطور عشق الهی وارد آن خواهد شد؟
بله،غیراز اوهرچه قلب را به خود مشغول نموده درآنجا سلطنت مستقرنماید،بُت شمرده میگردد.دراین صورت هربتی راکه وارد خانۀ قلب میشود را بشکن و آنجا را تمیزکن...
یارب ،ما را درهوای طاعت و عبادت خود احیاء فرما.
ما را با اهل عبادتی محشورفرما که به تو با راستی و پاکی بندگی مینمایند ودرعرض عبودیّت قصور نمی ورزند...
دردنیا و در آخرت نیز به ما نیکی بخش و ما را از عذاب جهنّم محافظت فرما...








وعظ پنجم
مجاهده بانفس
ای آنکه خدمتکار در بارگاه حق هستی،هم نفس وهم آرزوهای غیرمشروعِ آن را ترک کن.خاک پای اولیاء شو.
جناب الله از مرده زنده و از زنده مرده میسازد.حضرت ابراهیم ع
رااز پدری کافر به دنیا آورده است.مومن زنده است ،کافر مرده است.کسیکه الله را به یکتائی بشناسد(موحّد)زنده است،کسیکه برای الله نظیروشریک قرار دهد(مشرک) مُرده است.الله تعالی با اشاره به این در قسمتی از کلام خویش فرموده است :
   
اوّل مَن مَاتَ مِن خَلَقی ابلیس "
"اوّلین مخلوقاتم که مُرده است ابلیس است."

ای خواهروبرادر جوانم،تونه با نفس همراه شو ونه با آرزوهای شهوانی...نه با دنیا همراه شونه با آخرت... به غیر حق تبعیت نکن...اگرچنین نمائی به گنجی بی انتها خواهی پیوست.ازسوی الله عزیزوجلیل هدایتی بسویت خواهد آمدکه در پی آن ضلالتی نخواهد بود.عزم وغیرت خودرا منعطف به چیزهای ساده ای مانند خوردن ونوشیدن ،پوشیدن،ازدواج ننما.(اینها هدف نیستند بلکه وسائلی هستند برای رسیدن به هدف.وسائل را بجای هدف قرار مده)
فراموش مکن که خواهش درمورد همه اینها از نفس و طبیعت سرچشمه میگیرد.عزم وغیرت قلب و سِرّ به کدام سو میباشد؟دراصل ،یافتن جواب این سئوال لازم است .شک نداشته باش این چیزی جز طلب حق نیست.تو باید همّت خود را معطوف به مهمترین مسأله ات بنمائی.درآن صورت عزم و همّت خودرا تنها برای ربّت وچیزهائی که درارتباط با اوست قرار ده.
درمقابل دنیا آخرت است و در مقابل خلق، خالق.بدان که چگونه ازدنیا به آخرت و از خلق به خالق برسی...
بهتر ازهرچیزی که در این دنیا ترک نمائی را ،در آخرت خواهی یافت، دیگر چنان خود را حاضرکن گوئی از عمرت تنها یک روز باقی مانده ...
خودرا به عنوان هدفی برای رسیدن ملک الموت قبول کن، یک روز آن تیر تو را لمس خواهد کرد .
ای سالک راه حقیقت خود را مغرور نکن با نعماتی که در آنها هستی ، زیرا که همه آنها روزی جدا شده و خواهند رفت.
به این فرمودهَ جناب الله دقت کن :
"قسم که ما،به امّتهای پیش از تونیز پیامبران فرستادیم اما بخاطر کفروانکارشان ایشان را با فقرهای سخت، مرض های گوناگون گرفتار نمودیم ،باشد التماس کرده توبه نمایند."
"همانان ،آیا نمی بایست هنگام رسیدن عذابمان التماس میکردند؟
امّا قلبهایشان سخت شده و شیطان بدیهائی را که در حال انجام آن بودند را برایشان زینت نموده بود."
"برای همین است که اینها زمانی که همه مواعظ وپندهائی که به ایشان داده شده بود را فراموش کردند، بر روی ایشان درهای همه نعمات را گشودیم ،درنهایت پس از اینکه خود را با آن نعمات در خوشی و رفاه حس کرده و بخود بالیدند،به ناگهان گریبانشان را گرفتیم و تمامی امیدشان از دستشان رفت."
سوره انعام-آیات چهل و دوّم تاچهل و چهارم.


 



وعظ ششم
علم و عمل
ای دانائی که علم را به دیگران میاموزی ؛ مبادا تنها به کلمات اکتفا کرده ،عمل را ترک نمائی. زمانی که بگوئی "من عالِمَم" اگر با علمت عمل نکنی به نوعی داری دروغ میگوئی...درآن صورت علمی که به عمل درنیاید چه فایده ای دارد؟وجدانت چطور راضی میشود که کاری انجام نداده ای و نتوانسته ای انجام دهی را به دیگران امر کنی؟
آیا الله عزیزوجلیل نمی فرماید که:
"ای ایمان آورندگان ،چرا چیزهائی را که عمل نمی کنید را بزبان می آورید؟حرف زدن در مورد چیزی که بدان عمل نمیکنید ،درنزد خدا موجب غضب بزرگی میشود."-سوره صف آیات دوم و سوم.
-براساس روایاتی که رسیده حضرت شیخ عبدالقادر در شبی از شبها چنین دعا ونیازفرموده اند:
"یا رب ،مرا محروم مدار از چیزی که نافع است و به تو ضرری نمی رساند"
ایشان سپس چنین توضیح دادند: این جمله را انقدرتکرار کردم تا خواب مرا درگرفت.درآن شب شخصی را در خواب دیدم که به من گفت:"توهم از اعمالی که نفعی برایت دارد غافل مشو واز اعمالی که مضرّ هستند دوری کن."
تو دیگر مسائلت را توسط حضرت رسول الله ص تصحیح نما.به او اثبات کن که فردی ثابت قدم و درست از امّت او هستی.قبل از اینکه تابع او گردی و با سنّت او عمل نمائی، گفتن اینکه "من از امّت اوهستم"نفعی برایت نخواهد داشت.
زمانی که در سخنانت و اعمالت مطابقت با رسول الله ص داشته باشی درآخرت ازجمله کسانی خواهی بود که وارد مجلس سخنرانی حضرتش خواهی شد. آیا این فرمایش الله را نشنیده ای که:
"آنچه را که پیامبر به شما داده را بگیرید و دوری کنید ازآنچه نهی- تان نموده.هشدار که از الله بترسید،زیرا که عذاب الله خیلی سخت است."  سوره حشرآیه هفت.
در این صورت به اوامر پیامبر با شدت تمام بچسبید ودوری کنید ازآنچه او نهی فرموده است.
فراموش نکنید که در این دنیا تنها و تنها با قلبهایتان است که می- توانید به ربّتان نزدیک گردید.اما در آخرت با روح و بدنتان مظهر این تقرّب خواهید شد.









وعظ هفتم

اخلاص
اوّل یادبگیر بعد عمل کن و در هرحال با اخلاص باش...هم ازنفس خودوهم از خلق بگذر،تنها به الله متّصل باش.
"بگو الله و بگذار ایشان را که درمردابی که در حال فرورفتن درآن هستند،مشغول بازی باشند." سوره شوری آیه هفتادوهفت
بله،تازمانی که مردم را در ضرر و زیان میبینی ترکشان کن(تاتوهم گرفتار همان سیلاب نگردی).زمانی که زنگار و ناپاکی شرک از وجودت ،با رسیدن به درجه صحّت توحید پاک شد،به میان مردم رو،با آنان قاطی شو،با علمت به ایشان فایده برسان،تاجائی که ازدستت برمی آید ایشان را به دروازه نجات الهی ارشاد نما...
مرگ خواص با دوری نمودن ایشان ازمردم و رفتار نمودن با ایشان مثل مرده ها روی میدهد.به عبارت دیگر با ازدست دادن احتیاط در برابر ایشان است.برای کسی که چنین مرگی برایش تحقق یافته ،با ربّ خود حیات ابدی خواهد یافت.اما مرگ ظاهری او چیزی نیست جز لحظه ای مکث،لحظه ای به برگرفتن هوای معنوی،در لحظه ای از میان ناپدید شدن،لحظه ای خواب و سپس بیداری .
حالا اگرتومرگی لذت بخش میخواهی،دستت را دراز کن بسوی ریشه معرفت و تقرّب که در نزد حقّ است ،تا که رحمت،با دست منّت ،دست تو را بگیرد و دروازه حیات ابدی را برویت بگشاید...
زنده شدن ابدی این چنین است.
بدون تردید قلب هم غذائی دارد.با اشاره به این حضرت پیامبرص فرموده اند:"من در نزد ربّم استراحت نموده ،تحت مراقبت او هستم و او مرا میخوراند و مینوشاند."
یعنی سِرّم را با معنایش ،روحم رابا روحانیتش میخوراندومراباغذای خاصّ تغذیه میفرماید.وقتی چنین میشود،نخست ،شخص پس ازاینکه سِرّش با معانی تغذیه میشود با قلب وقالبش به معراج نائل میشود.سپس قلب از این منع میگردد،ودر زمانی که خودش درمیان خلق حاضراست ،تنها با قلب و سِرّخود بالا رفته ،رفعت مییابد.
بدون تردید افراد متعالی که علم و عمل و اخلاص و تعلیم را جمع نموده اند،وارثان حقیقی رسول الله ص گردیده اند.





 وعظ هشتم
توکّل

کسی که الله را رهاکرده وبه شخصی مانند خویش اعتماد کرده و وابسته شده باشد ملعون است و بازملعون است.
چه اسفبار است که اکثرمردم نتوانسته اندازاین لعنت خودرا نجات دهند.افراد بسیارکمی به الله اعتماد کرده و به او وابسته شده اند.
آن کس که به الله اعتماد کرده به او تکیه نماید در واقع او به محکمترین دستگیره ها دست یافته.اما کسی که تکیه به شخصی مانند خودنماید،مانند کسی است که آب را میخواهد با مشت خویش بردارد اما وقتی دست خودرا باز میکند چیزی درآن نمی بیند.
ای وای برتو،آیا هیچ فکرنمی کنی؟ مردم حداکثر دوسه روز احتیاجات تورا برآورده میسازند، در نهایت به تنگ آمده و دیگرچیزی به تو نمیدهند.درآنصورت آنچه تو بدان نیاز داری ،نائل شدن به صحبت با حقّ است و توقّع نمودنِ برآورده شدن احتیاجاتت از سوی او.زیرا الله هیچگاه به تنگ نمی آید،ازبرآورده نمودن حاجات تو در دنیاوآخرت خسته نمیشود و به تنگ نمی آید.
برای شخصی که با درجه یقین به وحدت الهی ایمان داشته باشد و در توحید بماند،هیچکس،نه پدر،نه مادر، نه خانواده و نه دوستی برایش نمی ماند.
آرزوی مال و موقعیت پاک میشود و جز با الله با هیچ چیز دیگری تصمیم نمیگیرد.




 
















       





   



 
  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر